سرجوخه فصل ۱ قسمت ۵
دوستان عزیز من همون بهنیا هستم از این به بعد سرجوخه از طرف من نوشته میشه
__________________________________________________
آرمان میاد پیش ممد و میگه : میخواهی به کشورت خدمت کنی؟
ممد با خوشحال میگه : حتما ، وظیفه هر سربازی خدمت به کشورشه
آرمان میگه : باید بری پایتخت
ممد : چرا ؟
آرمان : یه عملیات آموزشی هست به اسم x-man که توش بهترین سرباز های ۹ تا ۲۰ سالمون توش شرکت میکنن برای تبدیل شدن به یه ، ... نمیدونم ابر سرباز ، شایدم ابرقهرمان جنگ یا یا چون تو این مایه ها نظرت هم برام مهم نیست
ممد : هرچی شما بگین
آرمان: راستی محسن هم دعوت شده همین الان هم کامیون منتظرت هستم.
_________________________________________________
صبح روز بعد ممد پشت کامیون بیدار میشه و متوجه میشه کامیون بعد ساعت ها حرکت ایستاده ، مد به اتاقش میره
محسن : بچه ها اینم ممد هست یکی از دلقک تریک افراد
یکی از محسن میپرسه : جدی تو تو جبهه بودی
محسن با خشم میگه : مگه من باهات شوخی دارم دلقک، بعد میخنده و میگه :شوخی بود جدی نگیره
محسن به ممد میگه : این مانی هست ، این مهدی هست این هم محموده کوچیکترین سربازه ، این هم مرتضی است باباش تو نیرو هوایی فرمانده است.
یکی درو باز میکنه میگه بچه ها صبح ها تا ساعت ۱۲ و نیم مدرسه عادی هست از ۱۴ تا ۱۸ تمرینات هست، برای بعضی کار های اداری بعد خواب میبریمتون طبقه پایین ، زیاد بهش فکر نکنید.
ممد : چیکار میکنید اون پایین؟
سرباز میگه : ببینیم که چقدر تمرینات تو عجله هاتون تاثیر گذاشته 🫥😔😔😔😔
بعد رفتن سرباز
ممد میگه : معلوم نیست چه چرت و پرت هایی میخوان بهمون بزنن.
_________________________________________________
خب بچه ها تا اینجا بسه فردا هم قراره بخش های جالبی براتون آپلود کنم و قراره چند سال از ماجرا به خمین روال بگذره مطمئن هستم خوشتون میاد.